فرق مهمونی ماه رمضون با بقیه مهمونی ها چیه؛ چه کار کنم که توی ماه رمضون بهم خوش بگذره؟
تا حالا شده یه مهمونی بزرگ دعوت بشی،
ولی از همون اول حس کنی که اینجا جای تو نیست؟
ساکت و بیحوصله
یه گوشه بشینی و همهاش منتظر باشی که زودتر همه چی تموم بشه و برگردی خونه؛
یا اینکه از اول تا آخر خودت رو با خوراکیها و تماشای در و دیوار و شمردن ثانیهها سرگرم کنی؟!
چرا؟!
چون میزبان رو درست نمیشناسی،
باهاش صمیمی نیستی،
و هیچ حرف مشترکی هم بینتون نیست!
حالا یه مهمونی دیگه رو تصور کن؛
یه مهمونی که ممکنه کوچیک باشه
و توش خبری از غذاها
و سرگرمیها
و سروصداهای خاصی هم نباشه؛
ولی تو میزبان رو دوست داری، باهاش خاطره داری، میشینی کنارش، میخندی، حرف میزنی و دلت نمیخواد لحظهها تموم بشن! حال و روز دل ما توی ماه مهمونی خدا هم همینه!
اگه میزبان رو نشناسیم و باهاش رفیق نباشیم؛ فقط منتظریم که زودتر همه چی تموم شه و راحت شیم. هیچ وقت هم سر در نمیاریم که «مهمونی ماه رمضون برای کدوم بخش وجود ما برقرار شده» تو چی فکر میکنی رفیقِ برنا؟

این که نشد مهمونی
توی ویکی پدیا هم که سرچ کنی مهمونی روبا یه شرایط دیگهای توصیف کرده!
حتما تا حالا شنیدین که ماه رمضون ماه مهمونی خداست؛ ولی خب احتمالا این سوال هم واسهتون پیش اومده که این چه جور مهمونیایه که باید توش انقدر سختی بکشیم؟ اون موقع که اوضاع عادی بود و خبری از مهمونی و این جور چیزها نبود، حداقل یه لقمه نون پنیر میتونستیم بخوریم، الان دیگه نه فقط از اون یه لقمه خبری نیست که دیگه اجازه آب خوردن هم نداریم! انقدری که یه وقت با خودمون میگیم،نکنه اشتباهی فکر کردیم مهمونی ماه رمضون برقراره، یا شاید هم از یه در اشتباهی رفتیم تو و مهمونی یه جای دیگه است که ما خبر نداریم!
البته کاملا هم حق دارین، چون مهمونی ماه رمضون با بقیه مهمونیها یه فرق اساسی داره! حالا اگه کنجکاو شدین بدونین قضیه اون فرقه چیه و چه جوری باید بریم توی این مهمونی که بهمون خوش بگذره و چی میشه که بعضیها از اول تا آخرش غر میزنن و دوست دارن که مهمونی زودتر تموم بشه، مجله این هفته ما رو از دست ندین!
واسه کدوم بخشمون اومدیم؟
خب اول از همه باید چک بکنیم ببینیم آدرس رو درست اومدیم یا نه؟
ماهش که درسته، مهمونی هم که قراره برگزار بشه، پس اگه هرچی میگردیم و مهمونی رو پیدا نمیکنیم، لابد یه جای کار خودمون ایراد داره!
یعنی یا چشمامون رو خوب باز نکردیم که مهمونی رو نمیبینیم، یا انقدر فاز و حال و هوامون فرق میکنه که یه جاهای دیگه دنبال مهمونی میگردیم، نه اون جاهای که خدا منظورش بوده! آخه هر چی نباشه حسابی که خدا داره روی ما باز میکنه با قد و قیمتی که خودمون واسه خودمون تعیین میکنیم، فرق داره! یعنی ما از بس خودمون رو به دنیا و دار و دستکش عادت دادیم که نمیتونیم به جز تعداد غذاها و میزان چرب و چیلی بودنشون و خوراکیهای قبل و بعدش ملاک دیگهای واسه یه مهمونی خوب داشته باشیم!

بعضی وقتا هست که تو هیچ جوری وصلهٔ یه جایی نمیشی؛
آخه با میزبان آشنا نیستی!
از دید خدا قضیه چه مدلیه؟
ولی خب خدا از اون جایی که خداست، کلا یه جور دیگه به قضیه نگاه میکنه؛ یعنی چون ما رو آدم حساب میکنه و واسمون کلی احترام قائله، ما رو تو حد و اندازه یه گیاه با دغدغههای گیاهی نمی بینه که نهایت آرزومون توی طعم و مزه و رسیدن به یه سفره هفت رنگ یا یه میز رنگارنگ خلاصه بشه. یعنی وقتی حرف از مهمونی میزنه، منظورش مهمونی واسه آدما و بخش انسانیشونه، نه اونایی که فقط شکلشون شکل آدمیزاده!
پس اگه توی مهمونی ماه رمضون اومدیم ولی اثری از مهمونی نمیبینیم، باید یه نگاهی به خودمون بندازیم، چون احتمالا خودمون رو آدم ندیدیم و با یه منِ دیگهمون تشریف آوردیم مهمونی!
خب چرا گرسنگی بکشم؟
حالا سوال اینجاست که مگه زمین به آسمون میاومد اگه هر دوتا رو باهم داشتیم؟ یعنی همزمان که یه مهمونی به افتخار بخش انسانیمون ترتیب میدادیم و کِیفش رو میکردیم، یه لقمه نون و پنیر هم میخوردیم که از دل ضعفه نمیمردیم! خداییش کی با معده خالی از بودن توی مهمونی لذت میبره که ما دومیش باشیم؟
اصلا میدونین چیه؟ نکتهاش همینجاست! آخه ما تا بخشهای پایینیمون، یعنی همون چیزهایی که با جامدها و گیاهان و حیوونها مشترکه ضعیف نشه، اون خود واقعیمون قوی نمیشه! واسه همینم خدا اون بخشهای پایینی رو که یازده ماه واسه خودشون جولان دادن و ما رو حسابی اسیر خودشون کردن، توی این ماه روزی چند ساعت تعطیل میکنه تا اون قسمت انسانی و آدمیزادیمون هم یه نفس بکشه! بلکه اینجوری یه تعادلی توی وجودمون برقرار بشه؛ چون اگه دست خودمون باشه که لابد انقدر خودمون رو غرق خورد و خوراک و هیکل و قیافه و خواستههای ریز و درشتمون میکنیم، که اصلا یادمون میره که آدم بودنمون به واسطه یه چیز دیگهست!
البته تعطیل کردن این بخشها اون قدر هم چیز عجیب و غریبی نیستا! چون مربیها هم وقتی میخوان شانس مدال آوردن رو توی بچههاشون زیاد کنن، قشنگ یه رژیم سفت و سخت و یه برنامه جدی بهشون میدن تا چیزای اضافه رو محدود کنن و زودتر به نتیجه برسن! حالا بماند که بعضیا با اینکه اون چند ساعت روزه رو تحمل میکنن ولی موقع افطار یه جوری تلافی میکنن که انگار نه انگار که خدا از همه این چیزها یه منظوری داشته!
چرا به بعضیا خوش نمیگذره؟!
پس با این حساب طبیعیه اونایی که عین خیالشون نبوده و اصلا نمیدونن بخش انسانیشون کجاست و چیا لازم داره، بهشون بر بخوره که چرا مهمونی ماه رمضون این مدلیه و توش از خورد و خوراکیهای جورواجور خبری نیست؟! آخه اصلا تو باغ نبودن و خودشون رو واسه یه چیز دیگه آماده کردن! یعنی نه فقط از ادب این مهمونی خبر نداشتن، که کلا با یه شکل و قیافه دیگه اونجا حاضر شدن! درست مثل کسی که با یه تیپ ورزشی و خفن رفته توی مهمونی و انتظار داره بشینه فینال جام باشگاههای اروپا رو ببینه، ولی کلا با یه فضای علمی و رسمی و باکلاس مواجه میشه که هیچ ربطی به این چیزا نداره؛ با این حساب اگه این مهمونی صد برابر هم از مهمونی که میخواست بره بهتر باشه، به خاطر تیپ و قیافه و ذهنیتش، نه فقط توی مهمونی بهش خوش نمیگذره که لحظه شماری میکنه که مهمونی تموم بشه و بره به زندگیش برسه!
شاید باورتون نشه ولی مهمونی ماه رمضون مثل یه دستگاه حقیقت سنجه! آخه درست بهمون میگه با کدوم مَنمون اومدیم مهمونی! فقط کافیه ما یه نگاه به دلمون بکنیم و ببینیم از اومدن این ماه خوشحالیم یا حالمون گرفته؟ آخه هرکی حالش گرفتهست یعنی من آدمیزادیش رو گذاشته پشت در و با منهای دیگهاش اومده مهمونی!
حالا یه دور با دقت و گوشای باز چراغ رو گوش کن تتا همین اول ماه رمضونیه کار قشنگ دستت بیاد: