ما واقعاً اهل کجاییم؛ از کجا اومدیم و قراره کجا بریم؟

۱۸

شماره مجله

ما اهل کجاییم؛ توی این دنیا چه کار می‌کنیم و خونه اصلی ما کجاست؟

ما اهل کجاییم؛ توی این دنیا چه کار می کنیم و خونه اصلی ما کجاست؟

خونهٔ آدم کجاست؟

ای بابا!
منظورم کشور و شهر و آدرس خونه‌تون نیست!

🔺«خونهٔ انسان» یعنی جایی که ما ازش اومدیم کجاست؟
🔺انسان قبل از این دنیا کجا بوده؟

واه این دیگه چه سوالیه؟! اصلاً اگه ما قبلا یه جایی بودیم؛ چرا هیچ‌چی یادمون نمیاد؟

توی مجلۀ هفتم برنا گفته بودیم که ما هیچ وقت تموم نمیشیم؛
حالا توی مجلۀ هجدهم برنا میخوایم بگیم‌:

همهٔ ما یه روزی برمی‌گردیم به همون جایی که ازش اومدیم؛
یعنی خونهٔ واقعیمون

ولی این خونهٔ واقعی کجاست؟
چرا ما برای مردن از کلمهٔ «وفات، یعنی بازگشت» استفاده می‌کنیم؟

اصلا مگه میشه به جایی که قبلا نبودیم برگردیم؟

سوال جالبیه نه
اگه تا اینجا همراه ما اومدی، باید بهت بگم که این سوال فقط جالب نیست؛ خیلی خیلی هم مهمه❗️

حتماً تا حالا خیلی  ها ازمون پرسیدن که اهل کجاییم؟ ما هم با یه ژست حاکی از دانایی بهشون گفتیم که اهل فلان شهر و فلان محله ایم! حالا اگه یه مشت آدم فضایی دورمون جمع بشن و بخوان بدونن اهل کجاییم، چی میگیم؟ لابد باافتخار بهشون میگیم که اهل همون سیارۀ آبی رنگی هستیم که یه خورده اون ورتر از مریخ داره دور خودش می چرخه و سالی یه بار هم یه دوری دور خورشید میزنه!

حالا یه سؤال! خداییش ما اهل زمینیم؟ اگه اهل اینجاییم پس چرا خیلی به اینجا ربط و ارتباطی نداریم؟ یعنی اینجا بعضی چیزها هستند، که کلاً با گروه خونی مون متفاوتند؛ مثلاً ما اصلاً از محدود بودن خوشمون نمی یاد، ولی از شانس ما هرچی که تو این دنیا دور و برمون می بینیم، مادی و محدوده! یا اینکه هر کاری می کنیم، خونه و ماشین و مدرک و این جور چیزها بهمون یه آرامش دائمی نمیدن و مدام دنبال عوض کردنشونیم! یه وقتایی انقدر نیازها و خواسته هامون با شرایط دنیا فرق می کنه که واقعاً حس می کنیم، مال اینجا نیستیم. درست مثل اینکه یه آدم اهل تبت و چین تایپه رو ببریم آفریقا و به زور بخوایم بگیم که آفریقائیه! می دونین چیه، ما از بس به این دنیا عادت کردیم که فکر می کنیم خونه مون همین جاست و از اولش هم همین جا بودیم! واسه همینم وقتی یکی می میره کلی غصه می خوریم و ناراحت می شیم که چرا رفت و ما رو تنها گذاشت! در صورتی که قضیه کلاً فرق می کنه! یعنی اون تازه داره برمی گرده خونه و جایی که ازش به این دنیا اومده و این ماییم که الآن تو خونه نیستیم. حالا اصلاً چرا باید بدونیم که از کجا اومدیم، داریم اینجا چی کار می کنیم و قراره کجا بریم؟

وسط ناکجاآباد دنیا!

فکر کنین چشممون رو که باز می کنیم، وسط یه بیابونیم و هیچ چی از خودمون و موقعیتمون نمی دونیم. نه می دونیم از کجا اومدیم، نه می دونیم چرا اینجا افتادیم و نه اصلاً خبر داریم که قراره چه کار کنیم؟ این جوری خیلی هنر داشته باشیم، می تونیم تو کل عمرمون یه سرپناهی برای خودمون درست کنیم و نهایتاً خودمون رو سیر نگه داریم. یعنی یه عمر مشغول خودمون و کارهای روزمره مون میشیم؛ درست مثل بعضی از گیم ها و بازی های کامپیوتری که ما رو وسط ناکجاآباد رها می کنن! اما آخه دنیای واقعی ما با گیم خیلی فرق داره. هم عمرمون محدوده، هم مثل کاراکترهای توی بازی چند تا جون نداریم که اگه یکیش رو از دست دادیم، اون یکیش رو فعال کنیم. ما که الکی به این دنیا نیومدیم. بیخودی هم خونۀ اصلی خودمون رو ول نکردیم! پشت اومدن ما به دنیا یه هدف خیلی بزرگه؛ حتی اگه حواس خودمون هم بهش نباشه! که البته اگه اینو ندونیم، کلی ضرر کردیم! حالا اصلاً این خونه که هی داریم ازش حرف می زنیم کجاست؟ ما که این همه ساله داریم رو زمین زندگی می کنیم، چه جوری ادعا می کنیم که خونه مون یه جای دیگه ست؟ مگه فرقی هم می کنه اهل کجاییم و از کجا اومدیم؟

بچه ها از کجا میان؟

آدما بعد مردن کجا میرن؟

جالبه که جواب جفتش یکیه ها!

واسۀ همینه که به زندگی میگن «سفر زندگی»؛

یعنی از یه جای دیگه شروع شده و با برگشتن به همون جا هم تموم میشه.

خونه ما کجاست؟

میدونین فرق ما با بعضی از آدما چیه؟ اینه که زندگی مون رو فقط از اون موقع که به دنیا میایم تا لحظه ای که می میریم، نمی دونیم؛ یعنی زندگی دنیا واسه مون فقط یه بخشی از زندگیه. ما میگیم زندگی مون قبل از دنیا و از اون وقتی که تو بی نهایت و پیش خود خدا بودیم شروع شده، بعد از این دنیا هم دوباره برمی گردیم به خونۀ اصلی مون و زندگی برامون همچنان ادامه داره؛ اگه این ها رو بدونیم، دیگه دیدمون هم به دنیا عوض میشه و واسۀ بالا و پایین هایی که داره، زود از کوره در نمی ریم؛ چون می دونیم اصل زندگی مون یه جای دیگه ست. پس واسۀ ما مهمه که از کجا اومدیم و اهل کجاییم؛ کارمون تو این دنیا چیه و بعدش قراره کجا بریم! چون اگه ندونیم اهل کجاییم و خونه مون کجاست، راه برگشتمون به خونه رو هم گم می کنیم و سر از ناکجاآباد درمیاریم؛ درست مثل یه کسی که آلزایمر داره و نمی دونه چه جوری باید برگرده خونه.

یادتونه که گفتیم ما انسانیم و فرقمون با بقیۀ موجودات بخش انسانی و فوق عقلمونه؟ همون که زوجش بی نهایته و فقط با بی نهایت می تونه به آرامش برسه؟ خب این حرف ها یه معنی بیشتر نمیده. اون هم اینه که ما از قبل بی نهایت رو می شناسیم؛ یعنی نه تنها می شناسیمش که باهاش سنخیت و هماهنگی هم داریم؛ اصلاً چون قبلاً تجربه اش کردیم و باهاش بودیم، می  خوایمش و واسۀ رسیدن بهش به این در و اون در می زنیم. بذارین راحتتون کنم ما از پیش بی نهایت یعنی خود خدا به اینجا اومدیم. خونۀ اصلی مون هم همون جاییه که ازش اومدیم، یه جای بی نهایت و نامحدود یعنی پیش خود خدا! اصلاً بودن ما تو این دنیا کوتاه و موقتیه؛ چون بعدش دوباره باید برگردیم همون جا که بودیم؛ مثل یکی که از شهر و خانواده اش جدا شده و چند سال اومده تو خوابگاه که درس بخونه، ولی کارش که تموم بشه برمی گرده پیش خانه و خانواده اش!

حالا مسئله اینجاست که دقیقاً مشکل ما چی بوده که خونه مون رو با اون همه خوشبختی ول کردیم و سر از دنیا درآوردیم؟ مگه اونجا کنار زوج بخش انسانی مون نبودیم؟ خب برای جوابش اول ویدئو رو ببین:

دقیقاً اینجا چه کار می کنیم؟

میدونین چیه، اصل سفر ما به دنیا به هدف خلقتمون برمی گرده، یعنی اومدیم اینجا تا شبیه خدا بشیم؛ مثل خدا نامحدود و صاحب کمال  بی نهایت! آخه خدا امکان رسیدن به همۀ کمال ها و اسم و صفت های خودش رو توی ما گذاشته. ما فقط کارمون اینه که تو این دنیا رو خودمون کار کنیم و با کمک قانون های دنیا اون  اسم و صفت ها رو تو خودمون شکوفا کنیم. خوبیش اینه که این جوری با یه تیر دو نشون می زنیم؛ هم شبیه خدا میشیم، هم خودمون رو با شرایط خونۀ اصلی مون هماهنگ می کنیم. بعدش هم چون به هدف خلقتمون رسیدیم، سالم و سلامت از این دنیا میریم و به خونه مون برمی گردیم؛ البته قطعاً حال و احوالمون موقع برگشتن به خونه، به مدلی که تو این دنیا زندگی می کنیم، بستگی داره؛ یعنی هرچی تو این دنیا بیشتر شبیه خدا بشیم، بعد از مردن و برگشتن به خونۀ اصلی خوشحال تریم و اوضاع و احوالمون بهتره.

اینم از جواب سوال مهم و تکراریه ما از کجا اومدیم. پیشنهاد میکنم چراغ این شماره رو چندبار گوش کنی!

اما خب حرکت توی این مسیر پرماجرا واسۀ ما که خیلی چیزها رو نمی دونیم، راحت نیست؛ اگه می خواین بدونین که راهش چیه و چه جوری باید این مسیر رو بریم، حتماً هفتۀ بعد هم با ما باشین!

6 پاسخ

  1. کیا دوست دارن با خوشحالی برگردن خونه؟؟😍😍🙋‍♀️

  2. آدمی خیلی در این دنیا عمر کند نود سال نهایت صد سال ..اما در آخرت زندگی آینده ما شروع می شود که هزاران سال است.واقعا انسانی که در این دنیا با رنجو سختی زندگی کرده دوست ندارد رها شود ..بله دنیایی شیرین تر از این دنیا.. دنیایی که تمام مخلوقات خدا را به چشم می بینیم که در این دنیا نبوده است. مخصوصا آن جایی که قرار هست همنشین اهل بیت بشیم . پس پاک زندگی کنیم تا به خانواده آسمانی اهل بیت برسیم.

    1. سلام خانم ریحانی عزیز
      روزتون بخیر
      خیلی ممنونم که به وبسایت ما سرزدین
      شوق رسیدن به خانواده حقیقی، قطعا میتونه به ما در سالم زندگی کردن کمک کنه

  3. تا حالا انقدر جذاب ندیده بودم درباره این مسئله توضیح داده بشه، حال کردم !!خیلی خوب بود😍😍

    1. سلام
      روزتون بخیر
      متشکرم که ما رو برای رفع سوالات ذهنی‌تون انتخاب کردین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فایل PDF مقاله رو میتونید از لینک زیر دریافت کنید.
همین حالا نسخه دیجیتال مجله را دانلود کن و به روزترین مطالب را همیشه همراه داشته باش!

آخریــن مقالات مــرتبط