تاثیر اعمال ما تا کجا میتونه باشه؟ میشه کارهای ما روی خودمون و آیندهمون اثر نذارن؟
خب دوباره رسیدیم به جمع بندی و قراره چیزایی که توی هفتههای قبلی یاد گرفتیم رو با هم دوره کنیم؛
حالا اصلا یادتون هست که توی 5 هفتۀ قبلی برنا چی گفته بودیم؟
اول در مورد این حرف زدیم که علت تفاوتهای ما با همدیگه چیه؛ اگه همۀ ما یه روح مشترک داریم پس چرا این همه با هم فرق میکنیم؟
بعدش با هم اینو بررسی کردیم که چه چوری میتونیم سلامتی روح و قلبمون رو بسنجیم و آیا برای سنجیدن سلامتیمون متر و معیاری وجود داره؟!
هفته سوم رسیدیم به اینکه آیا میشه خصوصیات اخلاقیمون رو تغییر بدیم؟
هفته چهارم در مورد این حرف زدیم که ظاهر ما نشونۀ وضعیت قلبمونه و اگه توی رفتارمون چیزی هست که دوستش نداریم؛ یعنی اون تو هم یه چیزی دزست نیست.
و آخرش هم رسیدیم به اینکه درد نشونۀ چیه؟
حالا این هفته هم همۀ این 5 هفته رو که به موضوع «عملکرد ما» مربوط بود یه بار با هم دوره میکنیم و ارتباطشون رو با هم بررسی میکنیم.
خب تا اینجا نه فقط فهمیدیم کی هستیم و چه ویژگیهایی داریم؛ که فهمیدیم اصلا از کجا اومدیم و قراره کجا بریم و واسه رفتنمون چه چیزهایی لازم داریم؛ حالا درسته که میخوایم برگردیم خونهمون ولی خب هرچی لازم داریم رو باید از اینجا برداریم؛ یعنی راحتی و آسایش ما توی اون دنیا نتیجه و تاثیر اعمال ما توی همین دنیاست!
اگه فکر کردین توی آخرت فروشگاهی هست که بتونیم بریم دو کیلو اخلاق خوب بخریم، یا بعد از اینکه دیدیم کینه و حسادت و اینجور چیزها به دردمون نمیخوره، پسشون بدیم و به جاش عشق و محبت بگیریم، سخت در اشتباهین! کلا هر گلی میخوایم به سرمون بزنیم باید از همین دنیا به سرمون بزنیم و اگه قراره یه قلب سالم و درست و حسابی با خودمون ببریم، از همین حالا باید به فکرش باشیم.
اما خب خود این کارهایی که قراره انجام بدیم هم واسه خودش یه قاعده و قانونی داره که اگه میخوایم سالم بریم اون دنیا، نمیشه بیخیالشون بشیم؛ حالا اگه دلتون میخواد یه دوری بزنیم و حرفهایی که توی این چند هفته زدیم رو با هم یه مروری بکنیم، باهامون بیاین!

یادگیری همیشه مثل نمره آوردن توی آزمونها نیست؛
یه وقتایی یهو پرتت میکنن وسط زندگی و اون وقته که تازه باید ببینی با خودت چند چندی!
علت تفاوت ما با همدیگه
حتما یادتونه که میگفتیم هیچ چی توی این دنیا بیاثر نیست و نمیشه یه کاری بکنیم و توقع داشته باشیم روی ما هیچ اثری نذاره؛ یعنی همونجور که نمیشه دو لیوان آب زرشک بخوریم و فشارمون پایین نیاد، نمیشه هرچی دوست داشتیم گوش کنیم و هرچی خواستیم نگاه کنیم و با هرکی دلمون خواست بگردیم و توقع داشته باشیم، کارامون روی ما هیچ اثری نداشته باشن! بابا حتی قانون پایستگی انرژی هم میگه هیچ چیز همین جوری نیست و نابود نمیشه، حالا ما چه جوری انتظار داریم تاثیر اعمال ما یهو از بین بره و واسه خودش نابود بشه؟!
اصلا میدونین چیه ما یه جورایی اسیر همین چیزهایی هستیم که کسب کردیم! یعنی همینا هستن که دارن شخصیتمون رو شکل میدن و باعث تفاوتمون با بقیه میشن! پس میشه بگیم شخصیتمون وابسته به عمل ما و فکرها و رفتارهامونه! خب حالا خوبیش چیه؟ خوبیش اینه که اینجوری میتونیم خیلی از چیزهای شخصیتمون که باب میلمون نیست رو عوض کنیم؛ ولی خب داره اینم بهمون میگه که علت اول و آخر خیلی از گرفتاریهامون هم به خودمون برمیگرده؛ یعنی اگه از یه سری چیزها خوشمون نمیاد، باید ببینیم کِی و کجا چیکار باید میکردیم و نکردیم؟
حالا چهجوری باید اون چیزی رو که میخوایم کسب کنیم؟ با تکرار و تمرین! چون فقط با تکرار و تمرینه که یه صفت به دارایی وجود ما تبدیل میشه و تفاوت ما رو با بقیه رقم میزنه!
چرا حالم خوب نیست؟
خب همه ما یه جورایی توی تلاش و تکاپوییم که حالمون خوب باشه. ولی اصلا شده یه بار بشینیم با خودمون فکر کنیم که ملاک حال خوب چیه؟ یا اصلا چه جوری بفهمیم حالمون خوب نیست که بخوایم واسه خوب شدنش اقدام کنیم؟
بابا حتی بدنمون هم وقتی یه عیب و ایرادی پیدا میکنه، شروع میکنه به هشدار دادن! یعنی آروم نمیشینه تا چیزی که پریده توی گلوش، باعث خفگیش بشه؛ انقدر سرفه میکنه که همه عالم و آدم رو خبردار میکنه؛ البته بماند که بعضی از مریضیها هم هستن که خیلی بیسروصدا توی وجودمون ریشه میکنن و یهو حالمون رو میگیرن! حالا نکته اینجاست که همچین سازوکاری واسه روحمون هم برقراره؛ یعنی روحمون هم واسه خودش یه ملاک و معیاری داره که وقتی از اون خارج بشه، حالش خوب نیست؛ ملاک و معیارش هم مهربونی و شادی و آرامشه!
پس اگه دیدیم توی دلمون یه خروار غم و غصهست و کلی استرس داریم یا با تقی به توقی خوردن از کوره درمیریم، یعنی یه جای کارمون ایراد داشته و داریم تاثیر اعمال اشتباهی خودمون رو میبینیم! حالا یا به اندازه کافی به روحمون نرسیدیم و غذاش رو به موقع ندادیم؛ یا حد و اندازه بخش انسانیمون رو درست و حسابی رعایت نکردیم و گذاشتیم حس و خیال و وهممون هر کاری دلشون خواسته بکنن و پا توی حریم بخش انسانیمون بذارن!
ولی خب اول و آخرش اینه که تا نفهمیم کی هستیم، خوشی و ناخوشیمون رو هم درست تعریف نمیکنیم! واسه خوب کردن حالمون دنبال سیستم گیمینگ خفن و دوچرخه و گوشی فلان مدل میگردیم؛ در صورتی که اگه حالمون خوب نیست، مشکل از جای دیگهست! یعنی یه جورایی اول باید اعمالمون رو اصلاح کنیم، بعد از اونه که تاثیر اعمال ما خودش رو به شکل حال خوبمون نشون میده!

یه وقتایی هست که تا میتونیم به روحمون غذاهای عجیب و غریب میدیم
و بعدش برامون سوال میشه که چرا حالمون خوب نیست؟!
با اخلاق های بدم چی کار کنم؟
فکر نکنم کلا کسی پیدا بشه که از کل اخلاق و رفتارهاش راضی باشه و خیال عوض کردن چیزی رو نداشته باشه؛ یعنی میدونین چیه حتی اگه همتش رو هم نداشته باشیم، بالاخره دلمون میخواد با یه جرقه آتیش نگیریم و کینه دور و بریهامون رو مثل یه چمدون با خودمون اینور و اونور نکشونیم. ولی خب تا ندونیم اخلاق چیه، نه میتونیم عوضش کنیم و نه از دستمون برمیاد که کنترلش کنیم! اصلا میدونین چیه، همین کارهای ریز و درشتمون وقتی تکرار میشن، قشنگ تبدیل به کسب و داراییمون میشن و اخلاقمون رو میسازن؛ مخصوصا اگه یه ذره ذوق و شوق هم قاطیشون کرده باشیم و با میل و رغبت رفته باشیم سراغشون!
البته جای امیدواریش باقیه که این سیستمی که گفتیم، فقط واسه کارهای بد عمل نمیکنه! یعنی چی؟ یعنی مثل یه کارخونه عمل میکنه که خروجیش به ورودیهایی که بهش میدیم بستگی داره؛ در واقع خروجیای که آخرش به دست میاریم تاثیر اعمال خوب و بد خودمونه! پس اگه همون تلاش و میل و رغبتی که واسه کارهای بد داشتیم، توی کارهای خوب به خرج بدیم، اونا برامون ملکه میشن و جای اخلاقهای بدمون رو میگیرن!

گاهی وقتا، بدترین چیز اینه که از خودت بترسی.
از اینکه بفهمی اونقدر که فکر میکردی، با خودت آشنا نیستی.
فقط دلمون پاک باشه، کافیه؟
حتما شما هم از این تیپ آدما دیدین که فکر میکنن هر کاری بکنیم اشکالی نداره و فقط کافیه دلمون پاک باشه! ولی خداییش یه خورده به این فکر کردین که اصلا چه جوری میشه از توی یه دل پاک کلی دروغ و کلک و کینه و حسادت و این جور چیزها بیاد بیرون؟ درست مثل اینکه ادعا کنیم یه غذایی خوب و سالمه اما توش پر از کپک باشه و بوی گندیدگی بده! خب همون جوری که یه غذای سالم نشونهها و عطر و بوی خودش رو داره، یه دل پاک هم ازش مهربونی و شادی و آرامش میاد بیرون؛ یعنی اصلا ظاهر و حرفها و کارهای ما یه جورایی مثل ویترین اتفاقهایی هستن که توی درونمون میفته؛ نمیشه که ادعا کنیم مهربونیم ولی نصف حرفهامون نیش و کنایه باشه!
پس همونجوری که اگه دوست داریم معلم و دکتر و خلبان باشیم، باید واسشون زحمت بکشیم، یه دل پاک رو هم نمیشه بی زحمت به دست بیاریم! چون ظاهر و باطنمون با هم یه رابطه مستقیم دارن؛ یعنی پاک بودن دلمون به همه خوراکیهای خوبی که از راه حس و خیال و وهم و عقلمون واسش فراهم کردیم، یا پرت و پلاهایی که ازش دور کردیم بستگی داره؛ نه اینکه فقط فکر کنیم دلمون پاکه ولی توی واقعیت ازش هزارتا چیز نامربوط بیرون بریزه!
کی درد سراغمون میاد؟
قبول دارین اگه یه جایی سالم باشه و عیب و ایرادی نداشته باشه، درد هم نداره؟ اصلا درد داره یه جورایی بهمون میگه که یه جای کار خرابه! یا واسه یه چیزی و یه کاری اونقدر که باید و شاید خودمون رو آماده نکردیم! وگرنه اگه یه جفت زانوی سالم و ورزشکاری داشته باشیم که موقع بالا رفتن از کوه دردمون نمیگیره؛ یا اگه معدهمون بتونه چیزی رو که خوردیم راحت هضم کنه که دل درد سراغمون نمیاد! پس هر جا دردمون میگیره یعنی یه چیزی کمتر از حد انتظار ظاهر شده!
ولی خب اول باید شرایط برای به وجود اومدن چیزی فراهم بشه تا عیب و ایرادهاش رو بفهمیم؛ مثلا تا به چیزی نگاه نکنیم که نمیفهمیم چشممون داره تار میبینه، یا تا وقتی نخوایم چیزی رو فشار بدیم که نمیفهمیم دستمون جون نداره. درست مثل بچهای که تا به دنیا نیاد نمیفهمه پا داشتن واسش چه فایدهای داره. حالا عین همین اتفاق هم داره الان در رابطه با اون دنیا واسهمون میفته! یعنی چی؟ یعنی تا پامون رو توی آخرت نذاریم نمیفهمیم که چیا واسش لازم داشتیم. ولی خب از اون جایی که خدا خیلی مهربونه و از قبل به فکر همه چیمون بوده، بهمون گفته دقیقا واسه اون دنیا چی میخوایم تا حسابی خودمون رو واسش آماده کنیم. آخه غافلگیری توی آخرت معنیش اینه که واسش آماده نبودیم و توی قد و قواره جایی که رفتیم، حاضر نشدیم؛ یعنی عملکردمون یه جورایی کمتر از حد و اندازه جایی بوده که میخواستیم بهش برسیم، واسه همینم مساوی شده با کلی درد! حالا چراغ رو که گوش بدی قشنگ دستت میاد داستان چیه و چرا باید تمام فکر و ذکرمون رو بسپاریم به اینکه اعمالمون چه جوری هستن.