درد نشونه چیه و کی سراغمون میاد؛ چی کار کنیم که درد نداشته باشیم؟
●درد چیه؟
●کِی دردمون میگیره؟
●چی میشه که دردمون میگیره؟
همه مون جواب این سوالا رو در مورد بدنمون میدونیم؛ ولی در مورد قلبمون چی؟
روح یا قلب یا همون بخش انسانی وجود ما هم درد رو احساس میکنه؟
●کِی دردمون میگیره؟
●چی میشه که دردمون میگیره؟
●برای تسکین درد چه کار باید بکنیم؟
اصلا تا حالا به این فکر کردی که «درد برای ما چه پیامی داره؟»
ما معمولا خودِ درد رو راحت احساس میکنیم؛
مثلا میگیم؛ از این حرفی که زد حسابی دردم اومد، ولی دلیل این درد رو درست متوجه نمیشیم!
●چرا و چه جوریه که یه کلمه حرف میتونه توی ما احساس درد رو بیدار کنه؟
آخه کار قلب که مثل بدن نیست، حرف که مثل مشت نیست مثلا بیاد بشینه پای چشممون؛ پس چرا از بعضی حرفا دردمون میگیره؟
توی این شماره از مجلۀ دیجیتال برنا میخوایم در مورد همین با هم صحبت کنیم؛
«درد نشونۀ چیه؟»
حتما تا حالا دردتون گرفته یا حدقل درد کشیدن بقیه رو دیدین!
اصلا فکر نکنم توی دنیا کسی پیدا بشه که تا حالا درد نکشیده باشه؛ یعنی انقدر درد رایج و همه گیره که اگه کسی تا حالا تجربه ش نکرده باشه جای تعجبه! ولی از بس همیشه بوده و بهش عادت کردیم، که هروقت میاد سراغمون فقط می خوایم یه جوری ساکتش کنیم؛ خیلی کاری به اینکه درد نشونه چیه، سازوکارش چیه و کِی میاد و میره نداریم!
ولی خب یه چیزی که نمیشه به این راحتی از کنارش گذشت اینه که درد همین جوری بی خودی به وجود نمیاد و اگه دردمون گرفته، یعنی یه جای کار خرابه! حالا این وسط یا یه چیزی مشکل پیدا کرده؛ یا از اول مشکل داشته و ما نمی دونستیم! مثل آدمی که نصف درد و مرض هایی که توی دنیا سراغش میاد واسه اینه که توی شکم مادرش درست حسابی اندام سازی نکرده! حالا با این حساب اگه دلتون میخواد که بفهمین درد نشونه چیه و چه جوری به وجود میاد و چی میشه که بعضی وقتا با اینکه مشکل داریم ولی دردش رو احساس نمی کنیم، مجله امروز ما رو از دست ندین!

بعضی دردها رو باید سر وقتش تحمل کنیم
حالا چه خوشمون بیاد، چه خوشمون نیاد؛
چون اگه از وقتش بگذره دیگه دیر میشه!
هرجایی یه لوازمی داره!
قبول دارین که ما هرجا می خوایم بریم یا هر کاری می خوایم انجام بدیم، باید واسش آماده بشیم؟ یعنی باید یه حداقل هایی رو واسش فراهم کنیم؛
مثلا اگه می خوایم بریم کوه اول از همه باید دو تا زانوی سالم داشته باشیم تا بهمون خوش بگذره؛
یا اگه می خوایم یه فوتبال خفن با دوستامون بازی کنیم، حداقل باید یه جفت ریه سالم داشته باشیم که اصلا بتونیم بدوییم؛
یا اگه می خوایم یه لقمه غذا بخوریم، لااقل باید یه معده درست حسابی و یه گلوی سالم داشته باشیم که بتونیم غذامون رو قورت بدیم و هضمش کنیم؛
یعنی این جوری بگم که باید بتونیم خودمون رو با شرایط جایی که رفتیم و کاری که داریم می کنیم هماهنگ کنیم؛ وگرنه کلا حالمون گرفته میشه! یعنی اگه اون حداقل ها رو نداشته باشیم، نه فقط لذت نمی بریم، که یه جاهایی هم با مشکل مواجه میشیم و اصلا دردمون می گیره!
فقط کافیه تصور کنیم که قراره با یه زانوی درب و داغون از کوه بالا بریم؛
یا می خوایم با یه معده نصفه و نیمه دو پرس چلوکباب رو هضم کنیم؛
یا با نفسی که بالا نمیاد، قراره نود دقیقه بدوییم!
کی توی همچین اوضاعی از حال و روز خودش لذت میبره که ما دومیش باشیم؟ اینجا اون زانوها و اون معده و اون ریه ها یه جوری دارن ناهماهنگی شون رو با اوضاع و شرایطی که توش قرار گرفتن نشون میدن، که بهش میگیم درد! پس هرجا دردمون می گیره یعنی یه جورایی کمتر از حد انتظار ظاهر شدیم، یا بهتره بگیم کمتر از حد انتظار با خودمون آوردیم؛ یعنی درد داره بهمون میگه که اصلا خودمون رو واسه شرایطی که توش قرار گرفتیم، آماده نکردیم!
درست مثل جنینی که اگه توی شکم مادرش واسه خودش یه جفت پای سالم درست نکرده باشه، پاش که به دنیا برسه، اصلا نمیتونه درست راه بره، چه برسه به اینکه بخواد فوتبال بازی کنه!

یه دردهایی هم هست که ما رو قوی تر میکنه؛
یعنی اگه بتونیم درست تحملشون کنیم و بیخودی آه و ناله نکنیم
بعدش میتونیم بشینیم و کیف چیزی که ساختیم رو ببریم!
پس چرا دردی احساس نکردم؟
ما خیلی وقتا تا گذرمون به چیزی نیفتاده باشه، اصلا متوجه مشکلاتش نمیشیم!
مثلا تا وقتی سربالایی نریم که نمی فهمیم موتور ماشینمون توی سربالایی کم میاره؛
یا تا وقتی امتحان ندیم که واسمون معلوم نمیشه کجای درس رو خوب فهمیدیم و کجاش حواسمون پرت چیزای دیگه بوده!
یا اگه هلو نخورده باشیم که نمی فهمیم به پرز هلو حساسیت داریم!
پس واسه فهمیدن دردها و مشکلاتمون، باید اول شرایطش واسمون فراهم بشه؛ یعنی توی یه جا و یه موقعیتی قرار بگیریم که اصلا دوزاریمون بیفته که مشکل داریم! وگرنه میشیم مثل جنینی که توی شکم مادرش خرابکاری کرده و به جای پنج تا انگشت، هفت تا انگشت واسه خودش ساخته، ولی چون اونجا قرار نیست با دستش چیزی بنویسه و کاری انجام بده، عین خیالش نیست؛ یعنی اصلا متوجه نمیشه که چه جوری خودش رو گرفتار کرده و توی دردسر انداخته!
البته تا حدودی حقم داره ها، چون هنوز توی عالم و شرایطی قرار نگرفته که بخواد از دستش استفاده کنه و فرق دو تا انگشت اضافه داشتن رو بفهمه! حالا نترس مساله اونقدرا هم پیچیده نیست، تازه همین جا توی کهکشان درون حسابی توضیحش دادیم؛
قضیه ما هم همین جوریه!
البته اینی که بفهمیم درد نشونه چیه و کلا قضیه اش چیه، فقط مربوط به جنین و قصه اش با دنیا نیستا! قضیه ما و اون دنیا هم دقیقا همین شکلیه! ما هم تا نریم اون دنیا درد آماده نبودن واسه آخرت و ابزارسازی نکردن واسه اونجا رو نمی فهمیم؛ یعنی نه اینکه حسگرهای درد رو نداشته باشیم، نه! مشکلمون توی ابزارهاییه که توی رحم دنیا به کارمون نمیان و کافیه که پامون رو از این عالم بیرون بذاریم تا حسابی حالمون رو بگیرن؛ واسه همینم اینجا اصلا مشکلشون رو نمی فهمیم و وقتی از این دنیا رفتیم بیرون تازه دوزاری مون میفته که خوش اخلاقی چه ابزار خفنی توی آخرت بوده و اگه نداریمش، چه بلایی سر خودمون آوردیم! یا اگه اینجا مثل آب خوردن خالی می بستیم و عین خیالمون هم نبود، تازه اونجا می فهمیم که قراره چه دردی رو بابت خالی بستن و کج و کوله کردن قلبمون تحمل کنیم!
اصلا میدونین چیه، اگه ما حواسمون به آخرت و ابزارهایی که باید واسش آماده کنیم و دردهایی که واسه نداشتن اون ابزارها باید تحمل کنیم باشه، دیگه اینقدر راحت کینه به دل نمی گیریم و با تقی به توقی خوردن عصبانی نمیشیم؛ چون یه جورایی فرق آماده بودن و نبودن واسه اون دنیا رو مثل این می بینیم که یه جت اختصاصی با کلی خدم و حشم در اختیارمون باشه، یا قرار باشه با پای پیاده از شهرمون تا شاخ آفریقا رو گز کنیم! اینم یه جورایی مثل قصۀ اوناییه که چراغ رو با دقت گوش میدن و اونایی که سرسری از کنارش رد میشن؛ مطمئن باش دستۀ اول چیزای بیشتری گیرشون میاد!
پس با این حساب کافیه یه ذره حواسمون رو بیشتر جمع کنیم، تا وقتی پامون رو از دنیا بیرون گذاشتیم، دردمون نگیره و با دیدن ابزارهایی که باید از دنیا می آوردیم، یهو غافلگیر نشیم!