نور هستی یعنی چی و چرا باید مفهوم نار و نور رو یاد بگیریم؟

8

شماره مجله

نور هستی چه ربطی به قلب من داره؛ چه جوری قلبم رو سالم نگه دارم؟

نور هستی چیه و چه ربطی به من و قلبم داره؟  

یه چیزی گفت که من آتیش گرفتم!
اینقدر عصبانی شده بودم که داشتم منفجر میشدم!
از بس حرصم رو در آورد که کل وجودم گر گرفت!

تو هم این احساسات رو تجربه کردی؟

اون آتیشی که اینجور وقتا حسش می‌کنیم؛
به نظرت چه قدر واقعیه؟

راستش رو بخوای
این آتیش یکی از واقعی ترین چیزاییه که توی دنیا وجود داره

متاسفانه باید بگم ما
وقتی این احساسات رو تجربه میکنیم
واقعا داریم آتیش میگیریم

آخه نوع ارتباط ما با هرچیزی که توی دنیا هست؛
دو جوره

یا
نور
و یا
نار

نار که همون آتیشه و
نور هم که دیگه تعریف کردن لازم نداره

ولی این یعنی چی؟

نترس بابا !!!!
شده تا حالا #برنا سوالی رو بی‌جواب بذاره آخه؟!
توی #مجله بیست و پنجم برنا میخوایم به همین سوال جواب بدیم؛

تو عالم نوجوونی، همیشه دنبال چیزهای عجیب غریب میگردیم؛ مثلا دلمون می خواد قدرت های ماورایی داشته باشیم یا یه عینک جادویی داشته باشیم که هروقت روی چشممون می ذاریم، حقیقت همه چی واسه مون معلوم بشه. غافل از اینکه دنیایی که داریم توش زندگی میکنیم، کم از این جذابیت ها نداره و اگه با دیدی درست و حقیقی بهش نگاه کنیم، به اندازه کافی باحال هست!

چی به قلبم میسازه؟  

مثلا اون موقعی که از دست کسی عصبانی شدیم و آمپر چسبوندیم، یا اون وقت که به یه بچه کمک کردیم از خیابون رد بشه و بعدش حالمون خوب شده، واقعا یه اتفاقایی تو وجودمون افتاده که با یه خرده صبر کردن دلیلشون رو همینجا می فهمیم! یعنی نه اون گُر گرفتنه بی دلیل بوده و نه این حال خوب! ما وقتی عصبانی شدیم، نار گرفتیم و هر وقت به کسی کمک کردیم، نور! بعدش هم اثر هرکدومشون رو تو وجود خودمون احساس کردیم، به همین راحتی!

یادتونه گفتیم تنها چیزی که با خودمون از این دنیا می بریم، یه قلبه؟ خب قرار بود این دفعه بگیم چه کار کنیم که قلبمون سالم بمونه. یا اصلا باید توش رو از چی پر کنیم که بشه قلب سلیم؟ شک نکنین که هر چی هست باید از جنس خود قلب باشه تا باهاش سنخیت داشته باشه و بهش بسازه. دیدین اگه چند روز پشت سر هم فست فود و هله هوله بخوریم حالمون بد میشه؟ خب واسه اینکه این جور غذاها به بدنمون نمیسازن و کلا سیستمش رو به هم می ریزن! یعنی بدنمون چیزهای طبیعی میخواد، اما اینا پر از چیزهای غیرطبیعی و ناسالمند! حالا بگذریم از بعضیا که انقدر به خورد خودشون از این جور غذاها دادن که کلا سیستمشون از حالت عادی در اومده و دیگه خوب و بد رو تشخیص نمیده! حالا ربط اینا که گفتیم به قلب چیه؟ ربطش اینجاست که به قلبمون هم باید چیزی بدیم که سیستمش رو به هم نریزه؛ یعنی همون جور که ما واسه داشتن یه جسم سالم باید چیزهایی بخوریم که باهامون هماهنگ هستن، واسه داشتن یه قلب و روح سالم هم باید چیزهایی به خورد وجودمون بدیم که باهاش بسازن و یه جورایی از جنس خودش باشن!

خداییش تا حالا کسی رو دیدین که به جای غذا خوردن، بخواد خودش رو با برق شارژ کنه؟ یا به جای آب بنزین مصرف کنه که در طول روز انرژی بیشتری داشته باشه؟ معلومه که نه! چون عقلش میرسه که اینا باهاش هیچ سنخیتی ندارن و بدنش رو کلا درب و داغون می کنن؛ پس باید شیش دنگ حواسمون رو جمع کنیم که قلبمون داره با چی پر میشه. چون حتی اگه اینجا خودمون رو بزنیم به بی خیالی و بهش فکر نکنیم، به محض خروج از دنیا و تولدمون به آخرت، قشنگ معلوم میشه که با قلبمون چی کار کردیم!

جنس قلب ما از چیه؟

خب تا حالا فهمیدیم که این قلبی که همه وجودمون بهش بستگی داره، از جنس ماده نیست و بینهایته؛ البته اگه این رو تا حالا نمی دونستین، بد نیست که برگردین و یه دور اساسی تو مجله های قبلی بزنین! قلبمون که بهش روح هم میگیم از جنس خداست. همون خدایی که خودش رو نور هستی و آسمون ها و زمین معرفی کرده؛ پس اگه میخوایم قلبمون رو با چیزی پر کنیم که باهاش بسازه و سالم نگهش داره، باید از جنس نور باشه؛ چون هر چی بیشتر قلبمون نورانی بشه، بیشتر شبیه خدا میشیم و با شرایط زندگی تو آخرت هم سازگاریمون بیشتره.

ما حتی اگه برای یه سفر کوتاه خودمون رو آماده نکنیم و چیزایی که لازمه رو همراه خودمون برنداریم دچار مشکل میشیم؛

چه برسه به کل زندگیمون.

باور نداری؟! پس وقتش شده قصۀ کوله پشتی امید رو بشنوی!

نور رو از کدوم مغازه میشه خرید؟

اما مسئله اینجاست که این نوری که داریم ازش حرف میزنیم، تو مغازه الکتریکی پیدا نمیشه. یا با کابل و دکل برق تا دم در خونه مون کشیده نشده که بتونیم ازش استفاده کنیم. البته اگه حواسمون رو جمع کنیم، به دست آوردنش خیلی راحتتر از این حرفاست! کلا قاعده‌اش اینجوریه که هر چی ما رو به اسم و صفت های خدا نزدیک کنه، بهمون نور میده و ما رو بیشتر شبیه خدا میکنه. هر چی هم که بیشتر شبیه خدا بشیم، قلبمون سالمتره و نه فقط تو دنیا که تو زندگی ابدیمون تو آخرت راحتتریم. البته برعکسش هم هستا؛ یعنی هر چی ما رو از اسم و صفت های خدا دور کنه، به جای نور، آتیش داره؛ هم قلبمون رو داغون میکنه، هم باعث سختی و عذابمون تو آخرت میشه. مثل همون وقتی که عصبانی شدیم و گر گرفتیم یا وقتی حسودی مون بالا زده و داریم جلز و ولز می کنیم. درسته که نار و نور متضاد هم هستن، اما همون طور که گفتیم میشه از کارهای خوب هم نار جذب کرد. این مساله رو توی کهکشان درون این شماره کامل توضیح دادیم، پخشش کن و ببین و یاد بگیر:

ما چه بخوایم و چه نخوایم باید نورمون رو همینجا و از توی همین دنیا بگیریم؛ چون به محض تموم شدن فرصتمون و خارج شدن از محیط رحمی دنیا دیگه دستمون بسته است! وقتی که از این دنیا بیرون بریم، دیگه نمیشه برگردیم و تازه دنبال کسب نور هستی باشیم.

کدومش رو برمی داری؟

اگه یادتون باشه گفته بودیم که جنین تو رحم مادرش مدام در حال ساختن اندامه! خب اون اندامی که داره میسازه واسش حکم نور رو داره، چون باعث میشه بتونه خودش رو با شرایط دنیایی که قراره توش بیاد هماهنگ کنه، ولی اصلا جایی واسه اشتباه و بی‌خیالی و بازیگوشی نداره، چون به محض بیرون اومدن از رحم مادر دیگه فرصتش تمومه! یعنی فقط کافیه یه ذره غفلت کنه که کلا از برنامه‌اش عقب بیفته و دیگه سالم به دنیا نیاد؛ اگر هم مسیر رو اشتباه بره و واسه خودش تفریحی و دل بخواهی کار کنه که کلا به جای نور، نار گرفته و کارش ساخته است؛ چون اون شاخ و دم اضافه نه تنها با شرایط دنیا هم خونی نداره که تازه یه عمری باعث عذاب و سختیش هم میشه!

ما هم اینجا کلا در حال کسب نور و نار هستیم. یعنی هر چی تو این دنیا هست واسه ما دوتا جنبه داره؛ یکیش نوره و اون یکی نار! دیگه با خودمونه که کدوم رو میخوایم انتخاب کنیم؛ حالا این یعنی چی؟ یعنی ما با هر چی که برخورد کنیم یا اصلا تو هر کمال و اتفاقی که جلوی رومون سبز بشه، دوتا راه جلوی خودمون داریم. یکیش ما رو به هدف خلقتمون نزدیک میکنه و ما رو به خدا شبیه‌تر میکنه، یعنی واسمون نور داره؛ اون یکیش هم درست برعکس عمل میکنه! یعنی باعث میشه از خدا دور بشیم و واسه خودمون نار و آتیش جمع کنیم؛ اگر هم فکر کردیم زرنگیم و اون وسط با خیال راحت میشینیم و نه دنبال پر کردن قلبمون با نور هستی میریم و نه تو فکر ناریم، باز هم بازی رو باختیم! چرا؟ آفرین، چون داریم وقت کممون تو رَحِم دنیا رو از دست میدیم! مثل بازیکنی که به جای دویدن تو زمین فقط وایسه و بقیه رو نگاه کنه، یا جنینی که تو رحم مادرش با بی خیالی دست به سیاه و سفید نزنه، یا یه بچه کنکوری که سر امتحان فقط بشینه و در و دیوار رو نگاه کنه! خب خودتون قضاوت کنین کیه که این موجودات بزرگوار رو موفق بدونه که ما دومیش باشیم؟

قصۀ زندگی ما هم عجیبه ها؛

گاهی وقتا یه چیزایی زیادیه
گاهی وقتا یه چیزایی رو کم داریم!

جفتش هم یعنی ضرر!

این قضیه با ما شوخی نداره!

پس این جوری که به نظر میاد قضیه نار و نور هستی در عین اینکه ساده است، اصلا باهامون شوخی نداره! یعنی حتی تو کارهای خوبی که اصلا به فکرمون هم نمیرسه، غافلگیرمون میکنه؛ مثلا تو نون خریدنی که بعدش غرغر کنیم، راحت نار گرفتیم، یا مثلا وقتی داریم با کتاب خوندنمون پز میدیم! پس باید حواسمون باشه که کلا تو دو راهی انتخابیم! مثلا اگه داداشمون زیرآبمون رو زده و از دستش خیلی ناراحتیم، یا میتونیم تو فکر یه نقشه حسابی واسه تلافی کردن باشیم و نارش رو بگیریم، یا ازش بگذریم و مثل خدا غفور باشیم تا نورش نصیبمون بشه؛ یا وقتی ته لیوانمون یه خورده آب مونده، برای خوشحالی خدا بریزیمش پای یه درخت و نورش رو کسب کنیم یا باهاش گربه بیچاره رو اذیت کنیم و نارش رو بگیریم.

اوضاع نوری قلبم چه جوریه؟

میدونین نور یه جورایی مثل ارز رایج این عالمه؛ یعنی همون جور که اگه پول نداشته باشیم، خیلی از کارهامون به مشکل میخوره؛ اگه نور نداشته باشیم یا نورمون کم بشه هم کاری از پیش نمی بریم؛ حالا چون تو این دنیا دور و برمون رو چیزهای مادی پر کردن، خیلی حواسمون به اینکه کِی نورمون کم و زیاد میشه نیست؛ فقط از روی نشونه هاش می فهمیم که اوضاع نور و نارمون در چه حاله! فهمیدنشم نه یه عینک عجیب غریب میخواد، نه رفتن پیش کسی که از تو قلبمون خبر داره؛ یعنی همون جور که دکتر از رنگ و رو و نبض و فشارخون ما خیلی چیزها رو میفهمه، ما هم از روی اندازه شادی و آرامش و مهربونیمون اوضاع ناری و نوریمون دستمون میاد! چون هر چی شادی و آرامش و مهربونیمون بیشتر باشه، ما به خدا شبیه‌تریم و نور هستی هم تو قلبمون بیشتره!

ما موقع گیم بازی کردن وقتی از پس یه کارهایی برنمیایم، زود می فهمیم که جونمون کم شده؟ خب اگه تو دنیا هم دیدیم که به جای مهربونی و شادی و آرامش پر از کینه و غم و غصه و اضطراب شدیم، یعنی یه جای کارمون ایراد داشته و تو قلبمون چیزهای دیگه ریختیم؛ یعنی به جای اینکه دنبال نور هستی بریم و بیشتر به اسم ها و صفت های خدا نزدیک بشیم، دنبال نار و آتیش رفتیم و قلبمون دیگه سالم نیست!

خب خلاصۀ این شماره این بود که چه کار کنم توی زندگیم و توی اتفاقات مختلف هر دفعه هی آتیش نگیرم!

ولی شما به خلاصه قانع نباشین، چراغ رو با دقت گوش کنین و برای خودتون خلاصه بردارین:

هیچ میدونستین چیزهایی که داشتیم میگفتیم، به غیب و پشت پرده این عالم ربط داشت؟ پس اگه دوست دارین بیشتر راجع بهش بدونین، هفته بعد ما رو از دست ندین!

4 پاسخ

  1. سلام و ادب
    اولین بارهست وارد این سایت میشم
    باتمام وجودم حسش کردم چشیدم و لذت بردم
    الهی خیر ببینید
    عالیییییی بود
    ساده و روان و در عین حال پر مغز و حرفه ای
    الهی به حق محمد و آل محمد
    عاقبت به خیر باشید

    1. سلام نرگس عزیز
      حس خوب شما رو از پیامتون دریافت کردیم.
      خوشحالیم که تونستیم رضایت شما رو کسب کنیم.
      امیدواریم ارتباط مستمری با برنا داشته باشین

  2. سلام ما زمان دانشجویی یه گاهنامه داشتیم اسمش گذاشته بودیم برنا
    لینک شما رو دیدم محض کنجکاوی زدم ببینم حرف حسابتون چیه؟؟؟؟؟
    بابا ایول دمتون خیییییلی گرمه
    قلم روان
    خودمونی
    صمیمی
    حرف حساب
    نوشته های پر و پیمون
    احسنت خیلی عالی بود خداقوت ماشالله به انرژیتون
    خیلی عجیبه که از سال 97 فعالیت داشتین و من تازه پیداتون کردم چقدر حیف!

    1. سلام مائده عزیز
      ممنونم از پیام پر از محبت و لطفتون
      الحمدلله که تونستیم مخاطبانمون رو از خودمون راضین گهداریم.
      مطالب ارائه شده در برنا بر مبنای سخنان و بیانات استاد محمد شجاعی تهیه میشه.
      فعالیتمون در فضای مجازی از سال 1397 آغاز شده اما به طور ویژه روی گروه سنی نوجوان، از اردیبهشت 1403 تولیدات مختلف رو شروع کردیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

داستان های کوتاه

زنگ تفریح

عنوان یک مجله

فایل PDF مقاله رو میتونید از لینک زیر دریافت کنید.
همین حالا نسخه دیجیتال مجله را دانلود کن و به روزترین مطالب را همیشه همراه داشته باش!

آخریــن مجله ها مــرتبط